ز چه ای ندیده کامم تو به من نظر نداري
تو مگر ز حال زار پدرت خبر نداري
گل احمر مني تو مه انور مني تو
علي اكبر مني تو – تو به من نظر نداري
علي اي آرام جانم نوگل باغ جنانم
بي تو من چه زنده مانم
به دو صد اميد خود را به ثمر چو من رساندم
ستم است اگر سر خود تو زخاك بر نداري
به كه گويم اي جگر خون كه شود ز غصه محزون
برسد به گوش ليلا كه دگر پسر نداري
گل احمر مني تو مه انور مني تو
علي اكبر مني تو - تو به من نظر نداري
سرو شمشاد وشقايق همه در سحن چمن
اي گل نسترنم از چه نيايي به برم
گل احمر مني تو مه انور مني تو
علي اكبر مني تو - تو به من نظر نداري
علي اي آرام جانم نوگل باغ جنانم
بي تو من چه زنده مانم
ز چه اي عزيز بابا نكني تو ياد صغرا
دل او ز غصه خون شد تو مگر خبر نداري
تو كه بي وفا نبودي زچه خفته اي بر من
بنشين و گفتگو كن تو مگر كمر نداري
مداح: ايمان ميرشكاري
موضوعات مرتبط: اشعار و نوحه ها و روضه ها ، ،
برچسبها:
بار بگشائيد، اينجا کربلاست آب و خاکش با دل و جان آشناست
بر مشام جان رسد بوي بهشت به به از اين تربت مينو سرشت
کربلا، اي آفرينش را هدف قبله گاه عاشقان از هر طرف
طورِ عشق است و مطافِ انبيا نور حق اينجاست، اي موسي بيا
جسم را احيا اگر عيسي کند جان و تن را کربلا احيا کند
گر سلامت رفت، از آتش، خليل نور ثار الله شد او را دليل
کربلا، قربانگه ذبح عظيم عرش رحمان را صراط مستقيم
گر خدا خواهي، برو اين راه را کن زيارت کوي ثار الله را
شد ز عاشوراي او يک اربعين قتلگاهش را به چشم دل ببين
ماه، اينجا، واله و سرگشته است و آن شهاب ثاقب از خود رفته است
گرد غم، افشانده بر سر کهکشان اشک خون ريزد هنوز از آسمان
اختران، سوزند چون شمع مزار مرغ شب مينالد اينجا زار زار
گاه در صحرا خروش و، گه سکوت خفته در اينجا شهيدي لا يموت
حضرت سجاد بر خاکش نوشت تشنه لب شد کشته، سالار بهشت
اربعين است، اربعين کربلاست هر طرف غوغائي از غمها بپاست
گوئي از آن خيمه هاي نيمسوز خود صداي العطش آيد هنوز
هر کجا نقشي، ز داغ ماتم است هرچه ريزد اشک، در اينجا، کم است
باشد از حسرت در اينجا يادها هان به گوش دل شنو، فريادها
در دل هر ذره، صدها مطلب است ناله ی سجاد و اشک زينب است
بايد اينجا داشت گوش معنوي تا مگر اين گفتگوها بشنوي:
عمه جان، اينجا حسين از پا فتاد چهره بر اين تربت خونين نهاد
عمه جان، اين قتلگاه اکبر است جاي پاي حيدر و پيغمبر است
عمه جان، قاسم، در اينجا شد شهيد تير بر قلب حسين اينجا رسيد
عمه جان، عباس اينجا داد دست وز غمش پشت حسين اينجا شکست
اصغر لب تشنه، اينجا، عمه جان شد ز تير حرمله خونين دهان
از براي غارت يک گوشوار شد در اينجا، کودکي نيلي عذار
تا قيامت، کربلا ماتمسراست حضرت مهدي، حسان! صاحب عزاست
موضوعات مرتبط: اشعار و نوحه ها و روضه ها ، ،
برچسبها:
یاس می گوید حسین احساس می گوید حسین (2)
ساقی لب تشنگان عباس می گوید حسین (2)
مست می گوید حسین سرمست می گوید حسین (2)
ساقی کرببلا تا هست می گوید حسین
تیر می گوید حسین شمشیر می گوید حسین (2)
کودک لب تشنه بی شیر می گوید حسین
آب می گوید حسین مهتاب می گوید حسین
زاده ام البنین بی تاب می گوید حسین
لاله می گوید حسین آلاله می گوید حسین (2)
ساقی اهل حرم با ناله می گوید حسین
فاطمه گوید حسین هم علقمه گوید حسین (2)
خشکِ لب عباس در هر زمزمه گوید حسین
دیده می گوید حسین غم دیده می گوید حسین (2)
پور حیدر با کف ببریده می گوید حسین
باده می گوید حسین سجاده می گوید حسین
دست من از تن جدا افتاده می گوید حسین
/ آسمان گوید حسین هم کهکشان گوید حسین /
/ دیده گریان حضرت صاحب زمان گوید حسین /
خاک می گوید حسین افلاک می گوید حسین
پاره مشک ساقی غمناک می گوید حسین
جان می گوید حسین بی جان می گوید حسین (2)
ساقی غمدیده لب تشنگان گوید حسین
دین می گوید حسین آئین می گوید حسین
تیر خورده دیده ای حق بین می گوید حسین
اشک من گوید حسین این مشک من گوید حسین
در غم او دیده پُر اشک من گوید حسین
جان می گوید حسین ایمان می گوید حسین
تیر خورده غرق خون چشمان من گوید حسین
موضوعات مرتبط: اشعار و نوحه ها و روضه ها ، ،
برچسبها:
میان مقتلت چون پا نهادم
عنان صبر خود از کف بدادم
به چشمم تار شده خورشید انور
که می زد دست و پا جسم تو بی سر
کنارت چون رسیدم دیدم آنجا
نشسته مادرم محزون و تنها
به نعشت می نمون گریان نظاره
که زخمت بود افزون از ستاره
توان گفتگو در او ندیدم
ز دل آه مکرر می کشیدم
مرا دید و اشارت بر سنان کرد
غم دل را بدین حالت بیان کرد
یکایک تیرها می کرد بیرون
ز جسم بی سرت با غلب پر خون
کشد این غصه آخر خواهرت را
که بیند لخت و عریان پیکرت را
به یک سو می زنم با قلب خسته
سنان و نیزه ها را دسته دسته
نه سر داری که رویت را ببوسم
نه فرست تا غم دل با تو گویم
به پشتم تازیان هها پیاپی
فرو آید اخا می بینی از نی
ببین آتش گلستانت گرفته
امان از ما و طفلانت گرفته
رسیده موسم محمل سواری
نه عباسو علی گل عزاری
بگو عباس دشمن را براند
حرم را یک به یک محمل نشاند
سپاه من یتیمان تو هستند
که مدهوش و پریشان تو هستند
به کوفه می روم تنهای تنها
به طفلان تو هستم جای بابا
موضوعات مرتبط: اشعار و نوحه ها و روضه ها ، ،
برچسبها:
نام اکبر به سر نعش حسینم نبرید
بگذارید جوان داده دمی آساید
دختر کوچکش از نعش پدر دور کنید
تا در این غصه و غم زنده بماند شاید
شیون اینسان به کنار بدن او نکنید
که صدای زنی از کشته او می آید
به گمانم که صدا مادر من فاطمه است
که فغانش غم تازه به غمم افزاید
ناله اینسان به تن زاده زهرا نکنید
در بر مادر این کشته ادب می باید
بنشسته است به گودال و به چشمی پر اشک
چهره بر زخم فزون تن او می ساید
موضوعات مرتبط: اشعار و نوحه ها و روضه ها ، ،
برچسبها:

















































